بی دریا
کشتی بی معناست
مرگ کشتی ها اما در دریاست!!!!
بدون باورها
انسان بی معناست!
مرگ آدمی اما
در انجماد باور هاست!!!!!!!
افتاب را به تو نمی دهم
تا خرده خرده بشکافی اش و از آن هزاران ستاره بسازی!!
ماه را به تو نمی دهم
تا به خاطر کوه نور دریای مروارید را انکار کنی!
ستاره ها را به تو نمی دهم
تا بگویی خوشا شبهایبی مهتاب!
آسمان را به تو می دهم
تا ندانی که چه باید کرد....
دلتنگ روزهای با تو بودنم
سرشار گامهای با تو رفتنم
یک شب بیا به خواب چشمهای باز من
بی تاب یک بار روی ماه تو دیدنم
منو ببخش که گرفتم جای دست عاشق تو
دست عشق دیگرونو
لایق عشق بزرگ تو نبوم خورشید بانو
غافل از معجزه ی توشد وجودم اسیر جادو
منو ببخش که درخشیدی ومن چشمام وبستم
منو بخشیدی و ن چشمامو بستم منو ببخشش
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به رو هرجا دلت رو میشکستم
منو ببخش..........منوببخش.....
Valentine
V Victor of love
A Adoring you
L Love you
E Everything for you
N Need you
T Thinking of you
I I miss you
N Nothing but you
E Everytime for you
Happy Valentine Day
عشق بیداد من
باختن یعنی لحظه عشق
جان سرزمین یعنی یعنی
زندگی پاک من عشق لیلی و
قمار مجنون
در عشق یعنی ... شدن
ساختن عشق
دل یعنی
کلبه وامق و
یعنی عذرا
عشق شدن
من عشق
فردای یعنی
کودک مسجد
یعنی الاقصی
عشق من
عشق آمیختن افروختن
یعنی به هم عشق سوختن
چشمهای یکجا یعنی کردن
پر ز و غم دردهای گریه
خون/ درد بیشمار
عشق من
یعنی الاسرار
کلبه مخزن
اسرار یعنی
عشق
تقدیم به تو چهار چیز هرگز باز نمی گردند:
سنگ...پس از انداختن
حرف...پس از گفتن
موقعیت... پس از پایان یافتن
و زمان ...پس از گذشتن
تقدیم به تمام عزیزایی که به من سر می زنن...
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.
برایت همچنان آرزو دارم
دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دستکم یکی در میانشان بیتردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است، برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دستکم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غره نشوی.
و نیز آرزومندم
مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.
همچنین، برایت آرزومندم
صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
چون این کارِ سادهای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند
و با کاربردِ درست صبوریات برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیدهای، به جواننمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرندهای دانه بدهی، و به آواز یک سهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
امیدوارم
که دانهای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است»
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پسفردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.
اگر همهی اینها که گفتم
فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برابت آرزو کنم
آرزویم این است ؛ نتراود اشک در چشم تو هرگز ؛
مگر از شوق زیاد
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز ؛
وبه اندازه ی هر روز تو عاشق باشی
عاشق آنکه تو را می خواهد . . .
و به لبخند تو از خویش رها می گردد
و تو را دوست بدارد به همان اندازه ؛
که دلت می خواهد
ادامه مطلب ...منو ببخش که گرفتم جای دست عاشق تو
دست عشق دیگرونو
لایق عشق بزرگ تو نبوم خورشید بانو
غافل از معجزه ی توشد وجودم اسیر جادو
منو ببخش که درخشیدی ومن چشمام وبستم
منو بخشیدی و ن چشمامو بستم منو ببخشش
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به رو هرجا دلت رو میشکستم
منو ببخش..........منوببخش.....
هرگزم نقش تو از لوح دل وجان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال رخ دوست
به جفای فلک وغصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین منست
برود از دل من وز دل من آن نرود
آنچنان مهر توام در دل وجان جای گرفت
که اگر سر برود مهر تو از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند گر پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود
حافظ
زندگی یعنی نفس کشیدن
زندگی یعنی دار زدن آرزوها
زندگی یعنی گاه خنده همیشه گریه
زندگی یعنی یا بمون یا بمیر